دختر گفت: شنیدم داری إزدواج میکنی؟؟
مبارکه ؛ خوشحال شدم شنیدم.پسر: ممنون ؛ ایشالله قسمت شما بشه.دختر: میتونم برای آخرین بار ی چیزی ازت بخوام؟؟پسر: چی میخوای؟دختر: اگه ی روز صاحب ی دختر شدی میشه إسم منو رووش بذاری؟پسر: چرا؟ میخوای هروقت نگاش میکنم یا صداش میکنم درد بکشم؟؟دختر: نه ؛ آخه دخترآ عاشق باباهاشون میشن. میخوام بفهمی که چقد عاشقت بودم . . . . .سلامتی عشق اول زندگیت که نه میتونی بهش زنگ بزنی ؛نه میتونی بهش فکر نکنی ؛به سلامتی لبخندی که کمکت میکنه تا برای همه توضیح ندی که حالت داغووووونه . . . .
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط یه اشنا البته شاید در تاریخ 1393/05/26 و 20:20 دقیقه ارسال شده است | |||
سینه ام یک دفتر تا خورده است /واژه هایش خیس و سرد و مرده است / دوریت گویی دلم را برده است |
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
شما دوست دارید سکوت عشـــــق بیشتر درچه زمینه ای فعالیت کند؟
آمار سایت